در مبادی قدرت نقش منافع ملی نقشی انکارناپذیر در میان سایر مولفه های عوامل ترغیب برای کسب قدرت است و بازیگران بینالمللی به قدرت در جهت رفع نیازهای ملی و تامین پرستیژ و امنیت وابسته هستند و برای همین رویکرد واقعگرایی تهاجمی از مولفه های اصیل قدرت و نفوذ حمایت میکند.
ظهور چین بدون شک یکی از درامهای بزرگ قرن بیست و یکم خواهد بود که جهانیان را بعد از گذشت یک قرن متوالی امپراتوری ایالات متحده شاهد بروز و ظهور چین بهعنوان تنها بازیگر که توان رقابت با آمریکا را دارد خواهد کرد. رشد اقتصادی خارقالعاده و دیپلماسی فعال چین در حال حاضر در آسیای شرقی موجب تحول بزرگی در این منطقه از جهان شده است. پیشرفت و توسعه دهههای گذشته چین، نویدی از آیندهای روشن و رو به تحول شگفتانگیزی از رشد و پیشرفت کشور چین را میدهد.
قدرت اقتصادی در جامعه بینالمللی پشتوانه قدرت سیاسی و نظامی است. بازیگران بینالمللی از طریق قدرت اقتصادی خود در نظام بینالملل دست به افزایش نفوذ و گسترش قدرت استیلایی خود برمیآیند، این اصل همان نگرانی جان مرشایمر از اندازه قدرت اقتصادی چین است که از دهههای قبل هشدار داده که قدرت اقتصادی زمینه پیدایش قدرت نظامی و سیاسی و قابلیت تبدیل سریع قدرت اقتصادی به قدرت نظامی است. با پیشرفتهای اقتصادی و ارائه برنامههای توسعهای از دولت جمهوری خلق چین و نگاه متکثر به نظام بینالملل بدون هیچ توجهی به نظام داخلی کشورها، مسیر چین را در گسترش روابط اقتصادی با دیگر بازیگران بینالمللی بهطور شگفتانگیزی تغییر داده است.
برخی از سیاستمداران بر این باورند که دوران آمریکا رو به پایان است، دورانی که امپراتوری آمریکا مانع از عملکرد مستقل دولتها برای ایجاد بهبود و توسعه بوده و کشورها در نظام بینالملل به مهرههای مورد نیاز آمریکا برای جابهجایی یا نابودی، ردیف بندی شده بودند؛ و در حال حاضر با تغییرات ایجاد شده از قدرتیابی کشورهای آسیایی قدرت پیر آمریکا روبهزوال است، زیرا نظم جهانی غرب محور با نظمی که بهطور فزایندهای تحت سلطه شرق است جایگزین میشود.
نایل فرگوسن معتقد است که قرن خونین بیستم شاهد «نزول غرب» و «تغییر جهتگیری جهان» به سمت شرق است.
طی سالیان اخیر، حضور فعال چین در ابتکارات اقتصادی – راهبردی متعددی در صحنه بین الملل نمود داشته است. یکی از مهمترینِ این ابتکارات، بریکس است. عضویت چین در بریکس ضمن تحکیم قدرت سیاسی – اقتصادی آن، شرایطی را فراهم آورده که در بطن آن رویکرد خود را نسبت به نظام سیاسی – اقتصادی جهانی و عدم رضایت خود از توزیع قدرت به اشتراک بگذارد.
پس از فروپاشی سیستم دوقطبی دوران جنگ سرد و حاکم شدن نظام درحـال گذار بازیگران مختلف از جمله چین، این کشور تلاش کرده است ضـمن برقـراری فـضای چندجانبـه متعادل، سهم خود را از قدرت جهانی افزایش دهد. چین در این راسـتا از بـریکس بـه عنـوان نهاد همکاری میان قدرت های در حال ظهور از پنج قدرت در حال توسعه از قاره های مختلـف که تمایل دارند سهم خود را از قدرت جهانی افزایش دهنـد در جهـت اهـداف خـود اسـتفاده کرده است. اعضای این نهاد با گسترش همکاری و تعامل با هم، اهـداف و مواضـع خـود را تعریـف کرده و تلاش کردند در یک مسیر مشترک، یعنی تحول نظام بین الملل به سمت یـک نظـام دموکراتیک تر و عادلانه تر که در نتیجه آن به افزایش حضور و توان قدرت هـای در حـال ظهور منجر شود، گام بردارند.
چین به عنوان یکی از اعضای این ائتلاف نسبت به سایرین از جایگـاه مطلوبتری برخوردار است، توان و ظرفیت لازم برای حضور در عرصه بـین المللـی را بـیش از پیش کسب کرده است و تمایل دارد ضمن گسترش نقش خود در رونـد تـصمیم گیـری هـای بین المللی، زمینه ساز ایجاد سیستم چندجانبه منصفانه، دموکراتیک و در یـک کـلام متعـادل شود.
در این راستا با توجه به تحولات نظام بین الملل، چین بر این امر واقف است که رسیدن به جهان چندقطبی مستلزم یک خیزش نرم و مسالمت آمیز است و نه یک حرکت انقلابی. لذا چین با استفاده از نهادگرایی که منجر بـه افـزایش اعتمـاد متقابـل، کـاهش نیـات منفی، افزایش تعامل و همکاری خواهد شد و تخطی از آن هزینه بردار اسـت درصـدد است با تشکیل و تقویت ائـتلاف بـین قـاره ای بـریکس بـه عنـوان بـستر همکـاری و تعامـل، زمینه راه اندازی یک سیستم چندجانبه متعادل را فراهم کند. زیرا که قرار گرفتن در نهادی با همکـاری قدرت هایی چون روسیه که ابر قدرت گذشته بوده است و از نظام تک قطبی آمریکـا دلخـوش نیست، هند بزرگترین دموکراسی با جمعیت قابـل توجـه، برزیـل توسـعه یافتـه تـرین کـشور آمریکای جنوبی و آفریقای جنوبی به عنوان منبعی برای مواد اولیه و زمینه ای برای همکـاری جنوب-جنوب این امکان را به چین می دهد که ضمن به اشتراک گذاشتن مواضع خود نسبت به سیستم جهانی و لزوم تغییر آن، مسیر رشـد و توسـعه سیاسـی و اقتـصادی را بـا سـرعت بیشتری طی کند و به تمام نقاط جهان دسترسی یابد.
بنابراین با عنایت بـه آنچـه گذشـت، مشخص شد که چین از رهگذر تقویت همکاری هـای نهـادی بـا توجـه بـه تحـولات نظـم جهانی، وابستگی متقابل پیچیـده میـان بـازیگران و اهمیـت روزافـزون نهادهـا و رژیـم هـای همکاری به بریکس به عنوان بستر لازم برای ارتقـاء جایگـاه خـود در نظـام جهـانی و تحقـق بخشیدن به نظم بین الملل چندجانبه متعادل می نگرد.
چینی ها برای برقراری روابط با ثبات و عاری از تـنش بـا کـشورهای مختلـف جهـان، بـه صراحت اعلام کرده اند از حضور در سازمان های اقتصادی فراگیر و منطقـه ای اسـتقبال مـیکننـد. ایـن کشور با افزایش الزام در ضرورت کاهش تنش با همـسایگان بـرای رشـد و توسـعه، یک مشی اقتـصادی را پی گرفته است تا از طریق آن ضمن ارتقای سطح همکاری هـای راهبردی خود را قدرت مسئول منطقه معرفی کند.
سوال ایجاد شده در این موضوع این است که چین با کدام رویکرد به دنبال منافع ملی خود است؟
با توجه به رفتار های بین المللی چین م توان به واضح بودن سیاست چین پی برد که برای نائل به پیشرفت های اقتصادی و دست یابی به منابع قدرت چین با کشورهای نظام بین الملل به صورت صلح آمیز برخورد می کند اما خط مشی اصلی این کشور کسب منافع اقتصادی بلند مدت و تاثیر گذاری بر جهان از این طریق است. چـین بـا اتخـاذ رویکـرد شدید اقتصاد محور بر گـسترش روابـط تجاری با کشورهای جهان سوم بسیار تأکید دارد. با توجه به موارد فوق چنین به نظر می رسد که چین بـا رشـد و توسـعه اقتـصادی در سـده اخیر سیاسـت خـارجی مـسالمت آمیـزی را در راسـتای منـافع خـود و کـسب موقعیـت بینالمللی طراحی کرده است. این کشور با توجه به تغییر نظام جهانی، گسترش وابستگی متقابل و اهمیت نهادهـای منطقـه ای و فرامنطقـه ای بـرای کـسب منافع خود، ایجاد سیستم مطلوب جهانی و افزایش قدرت چانه زنی سیاست خارجی خود را بر محورهای مذکور طراحی کرده است. در ایـن راسـتا چـین از بـریکس بـه عنـوان یـک نهـاد همکاری میان قدرت های نوظهور که درصدد تحول در نظم جهانی، تعدیل سیستم تک قطبـی و ایجاد نظام چندجانبه می باشد در جهت منافع خود استفاده کرده اسـت .
منبع: irdiplomacy