مجموعهی علیبابا و شخص «جک ما»، موسس این فروشگاه اینترنتی در میان علاقمندان به حوزهی تکنولوژی و فناوری اطلاعات حسابی طرفدار دارند.
دنیای علیبابا داستان یک معلم مدرسه و هفده نفر از دوستانش است که در کمال گمنامی برخاستند و بر موانع عظیم فائق آمدند تا در حوزه تجارت الکترونیک تیم پرقدرتی را بنا کنند که اکنون در حال دگرگونکردن تجارت جهانی است.
کتاب دنیای علیبابا ۱۴ بخش دارد. البته بهخاطر طولانی بودن کتاب فصلهای کتاب به چندین بخش تقسیم شده است.
بخش اول/ مقدمه
هدف من از نگارش کتاب «دنیای علیبابا» هم آموزش بود و هم الهامبخشیدن. امیدوارم که کارآفرینان و دیگرانی که به دنبال رؤیاهایشان هستند، بتوانند کتاب را بخوانند و از موفقیتها و اشتباهات علیبابا برای درک بهتر اوضاع درس بگیرند؛ درواقع بهتر درک کنند که در دوارن تحول یعنی زمانی که اینترنت غرب را با چین رودررو قرار داد، اوضاع به چه صورت بود. بهدنبال این هدف، من تمام تلاشم را کردهام تا تجربیات خود را بهصورت درست و صحیح منعکس کنم.
خوشبختانه بخش اعظم تاریخ علیبابا در دویست ساعت از آرشیوهای ویدیویی ثبت و ضبظ شده که برای تهیه فیلم مستندم، تمساح در رود یانگتسه، جمعآوری کردهام. ویدیوها و یادداشتهای دقیقی که در زمان حضورم در علیبابا برداشتم، منبع ارزشمندی را برای نگارش این کتاب برای من فراهم کردند.
تمامی گفتوگوها بر مبنای مکالمات واقعی است؛ اما گاهی من دو گفتوگوی مجزا با یک نفر را در یک گفتوگو ادغام کردهام. این مسئله راجع به سخنرانیهای جک ما نیز صادق است و گاهی اوقات اظهار نظرهای عمومی او را در زمانهای مختلف در قالب یک سخنرانی ادغام کردهام. همچنین گاهگاهی عبارات انگلیسی جک ما را بازنویسی کردهام تا این نکته را ذکر کنم که این زبان، زبانِ مادری او نیست و گاهی اوقات برخی اشکالات دستوری در آن وجود دارد. من در همه موارد با تمام وجود همهی تلاشم را کردهام تا درستی و صحت هرچیزی را که تمامی طرفها گفتهاند حفظ کنم.
در تعداد معدودی از مثالها، هنگامی که دربارهی مناقشات و درگیریها با همکاران سابق بحث شده است، من نام برخی از شخصیتهای نهچندان مهم را ذکر نکردهام. در یک شرکت نوپا که بهسرعت در حال رشد است، همیشه زدوخورد و کبودی و درواقع اختلافات درونی وجود دارد؛ اما بااینحال، هدف من در اینجا این است که از مسائل و درگیریها بهعنوان مثالهایی واضح استفاده کنم تا بلکه بشود از آنها چیزی آموخت؛ نه اینکه از آنها برای تسویهحساب با خودِ شخص همکارانم بهره بگیرم؛ همچنین برای آنکه انسان منصفی باشم، تمام تلاشم را کردهام که زمانهایی که خودم اشتباهاتی مرتکب شدهام یا فرضیات غلطی داشتهام از قلم نیندازم.
این کتاب، مستقل از علیبابا به نگارش درآمده است، بدون آنکه شرکت در آن دخالتی داشته باشد. چه خوانندگان با نظرات و دیدگاههای من درباره وقایع موافق باشند یا مخالف، کل این دیدگاهها تماماً متعلق به من است. امیدوارم که بهاشتراکگذاشتن این داستان که چطور یک معلم مدرسه از گمنامی به پا خاست تا بزرگترین شرکت تجارت الکترونیک جهان را بنا کند، در منصفانهترین حالت ممکن، حداقل بهعنوان یک نمونه مطالعاتی عالی برای دانشجویان، کارآفرینان و هرکس دیگری باشد که میخواهد پا در راه سفر مخصوص به خودش بگذارد.
جهشی عظیم و رو به جلو
روز هفتم نوامبر سال ۲۰۰۶ روزی بود که متقاعد شدم علیبابا بالاخره از راه رسیده است. همچنان که در ته سالن مملو از جمعیت در کنفرانس وب ۲.۰ در شهر سانفرانسیسکو ایستاده بودم، رئیسم جک ما روی سن ظاهر شد. با یک سخنرانی سرگرمکننده مثل همیشه مخاطب سطح بالا را اسیر خود کرد. او واقعاً از کلهگندههای دنیای اینترنت است.
جک این طور توضیح داد: «من صددرصد ساخت چین هستم. من خودم از خودم انگلیسی یاد گرفتم و هیچچیزی راجع به فناوری نمیدونم. یکی از دلایل سرپاموندن علیبابا اینه که من هیچ از کامپیوتر سر درنمیارم. من مثل یه مرد کورم که سوار یه ببر کور شده.»
همچنان که حضار خنده سرداده بودند، متوجه شدم که یک نفر در انتهای سالن دولا شده بود و داشت تندتند حرفهای جک را کلمهبهکلمه مینوشت. فضولی من گل کرد؛ خم شدم تا ببینم او چه کسی است که این قدر در نوشتن سخنرانی جک مصمم است. وقتی فهمیدم او جف بزوس، مؤسس و مدیرعامل شرکت آمازون است، حسابی جا خوردم.
بزوس که خودش پدر تجارت الکترونیک است، مشتاق آموختن از علیبابا است؟ او همان مردی است که تجارت الکترونیک را بنیان گذاشت و Amazon.com را تا اندازهی یک غول اینترنتی پرورش داد. او همان کارآفرینی است که مجله تایم عکسش را در سال ۱۹۹۹ بهعنوان مرد سال روی جلدش چاپ کرد، یعنی زمانی که علیبابا هنوز یک شرکت نوپای گمنام در آپارتمان جک ما بود. بزوس یک رهبر تجاری بود که ما همواره به دیدهی احترام و تحسین به او نگاه میکردیم؛ بگذریم از اینکه از ایدههای او وام میگرفتیم. حالا او داشت از ایدههای ما وام میگرفت!
همچنان که جک داشت با گروه شنوندگانِ مات و متحیر حرف میزد، جف کماکان یادداشتبرداری میکرد. «به رؤیاهاتون اعتقاد داشته باشین، افراد خوب را پیدا کنید و از رضایت و خوشحالی مشتری اطمینان حاصل کنین. من میبینم که خیلی از شرکتهای آمریکایی مدیران حرفهای را به چین میفرستن. این آدمای حرفهای رؤسای خودشون را تو آمریکا خوشحال میکنن؛ اما نه مشتریهای چینی را.»
جک همیشه دلش میخواست که با جف بزوس ملاقات کند؛ برای همین من به سمت او خم شدم، خودم را معرفی کردم و کارتم را به جف دادم. جف گفت که او هم بسیار علاقهمند است که جک را ملاقات کند. بعد از سخنرانی جک، هر دوی ما جف را در لابی مرکز اجلاس ملاقات کردیم. جف با همان خنده مخصوص و آن اشتیاق مسریاش لب به ستایش از سخنرانی جک باز کرد: «جک! اون بالا به نکتههایی عالی اشاره کردی، خیلی دوست دارم یک روزی به سیاتل بیای و سری به ما بزنی.» همین که جف راهش را گرفت و رفت، من و جک مثل دو نفری که در یک گروه موسیقی گاراژی باشند و حالا ستارهی راک مورد علاقهشان آنها را تایید کرده باشد، از خوشحالی خشکمان زد.
هفت ماه بعد، والاستریت ژورنال را برداشتم تا مصاحبهای از جف را در آن پیدا کنم. او میخواست توسعهی بخشی از کار خود را در چین اعلام کند. او این مسئله را تشریح کرد که چطور مصمم بود تا از مشکلات دیگر شرکتهای اینترنتی که در چین درگیر شده بودند اجتناب کند و اینچنین توضیح داده بود که دلیل کشمکشکردن آنها این بوده که تیمهای مدیریتی چینی به جای آنکه مشتریان چینی خود را راضی و خوشحال نگه دارند، مشغول تلاش برای راضی و خوشحال نگهداشتن رؤسای آمریکاییشان هستند. آری، بهنظر میرسید که جف از جک چیزی آموخته است.
جک خیلی نمیدانست؛ اما من میدانستم که فقط در عرض چند سال حجم فروش علیبابا از حجم فروش هر دو بتهای ما یعنی آمازون و ایبِی فراتر خواهد رفت. هر دوی آنها روی هم؛ نه فقط در چین؛ در همهجا.
هنگامی که علیبابا کارش را در آپارتمان جک ما شروع کرد، بسیار باورنکردنی به نظر میرسید که فکر کنیم روزی شرکتهای اینترنتی غربی از بنیانگذاران تجارت الکترونیک چین چیزی بیاموزند؛ آنهم با تنها حدود دو میلیون کاربر اینترنت در چین، یعنی کمتر از یکدرصد جمعیت این کشور به اینترنت دسترسی داشتند. از آن یکدرصد هم، حتی افراد کمتری خرید چیزی را از طریق اینترنت مد نظر قرار میدادند. موانع حقیقتاً خیلی بزرگ بود. قدرت خرید مصرفکننده بسیار پایین بود. ضریب نفوذ کارت اعتباری بسیار ناچیز بود. زیرساختهای پشتیبانی بدوی و اولیه بود. اینکه آیا دولت از اینترنت استقبال خواهد کرد یا آن را بهکل رد خواهد کرد، نامعلوم بود. بهنظر میرسید تجارت الکترونیک در شرایط سرمایهداریِ “غرب وحشیِ” چین ناممکن است؛ شرایطی که در آن کلاهبرداران بسیار فراوان بودند و همچنین فروشندگان و خریداران که هیچگاه شخصاً یکدیگر را ملاقات نکرده بودند، حقیقتاً به اندازهی کافی به همدیگر اعتماد نداشتند تا یک معاملهی اینترنتی انجام دهند.
پانزده سال به جلو میرویم و تفاوت در ارقام عجیب و گیجکننده است. اکنون علیبابا تقریباً ۳۰۰ میلیون مشتری دارد و بیش از ۸۰درصد معاملات تجارت الکترونیک را انجام میدهد. بیش از نیمی از بستههایی که در چین روانهی بازار میشود، از معاملاتی است که ریشه در وبسایت علیبابا دارد. در طول تبلیغات “روز مجردها” در سال ۲۰۱۴ که یک دورهی خرید ویژه و علیبابا مبدع آن است، وبسایتهای خرید مصرفکنندگان علیبابا فقط در معاملات یک روز ۹.۳ میلیارد دلار خرید و فروش انجام دادند؛ یعنی بیش از تمام فروشهای اینترنتی آمریکا در جمعهی سیاه و دوشنبهبازار اینترنتی روی هم. تمام اینها در کشوری که درآمد سرانهی آن ۶ هزار و ۵۰۰ دلار در سال است و فقط حدود ۲۵درصد جمعیت آن تاکنون بهصورت اینترنتی خرید کردهاند. در مقایسه با ایالات متحده آمریکا، شکوفایی تجارت الکترونیک چین تازه آغاز شده است.
تجربهی علیبابا نشان داده است که علیرغم اینکه تجارت الکترونیک در چین بهصورت کندتری نسبت به غرب گل کرد، اما وقتی ریشه دواند، برای اقتصاد کل کشور به مراتب مهمتر بود. تنها در عرض پانزده سال زیرساختهای تجارت الکترونیک چین از زیرساختهای همتایان غربیاش پیشی گرفت و اکنون در حال معرفی راههای کاملاً جدید تجارت است. چین با درسهای مهمی که برای بنگاههای تجاری در همهجای دنیا دارد، تبدیل به یک آزمایشگاه پویا برای نوآوریهای تجارت الکترونیک شده است.
علیبابا همچنین در حال بازگشایی شعبات جدیدی در تعدادی از سرحدات کاملاً جدید وکاملاً فرای تجارت الکترونیک سنتی است. در طول مدت یک سال از راهاندازی صندوق بازار پول، واحد مالی علیبابا، با بیش از نود میلیارد دلاری که تحت مدیریت خود داشت، یکی از بهترین صندوقها را اداره میکند. این شرکت یک استودیوی فیلمسازی راهاندازی کرده تا خودش محتوا تولید کند. آیا علیبابا به هدف خود برای تبدیلشدن به بزرگترین بانک چین جامهی عمل خواهد پوشاند؟ آیا این شرکت از لحاظ کیفیت فیلمسازی با کمپانیهای فاکس و دیزنی در یک سطح قرار خواهد گرفت؟
مقیاس رشد علیبابا هنگامی که در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۴ به صورت علنی اعلام شد، توجه دنیای تجارت را به خود جلب کرد. شرکت علیبابا بزرگترین عرضهی اولیهی سهام را در طول تاریخ داشت و تیتر درشت تمام نشریات تجاری جهان را به تصرف خود درآورد و علی بابا را تبدیل به ارزشمندترین شرکت تجارت الکترونیک در جهان کرد. جک که کارش را با کمتر از ۲۰ دلار در ماه شروع کرده بود، به یکباره و بیفاصله بعد از عرضهی اولیهی سهام، ۱۹.۵ میلیارد دلار ارزش پیدا کرد.
این کتاب داستان درونی این ماجراست که چطور همهی اینها اتفاق افتاد. چطور یک معلم مدرسه و هفده نفر از دوستانش از گمنامی برخاستند و بر موانع عظیم فائق آمدند تا در حوزهی تجارت الکترونیک تیم پرقدرتی را بنا کنند که اکنون در حال دگرگونکردن تجارت جهانی است.
پایهگذاری علیبابا حقیقتاً تولد تجارت الکترونیک در چین بود. از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۰۸ همچنان که شرکت علیبابا از یک آپارتمان کوچک رشد کرد و به این غولی که امروز میبینیم تبدیل شد، من بهعنوان معاون در انواع نقشها در این شرکت مشغول بهکار بودم. در این کتاب با یک ترتیب تاریخی، هم شرحی از موفقیتهای شرکت ارائه خواهم کرد و هم شرحی از قدمهای اشتباهی که شرکت در راه رسیدن به ثروت برداشته است. در این روند امیدوارم بتوانم توضیح دهم که چگونه تجارت الکترونیک چین به جایی که امروز در آن ایستاده رسیده است، اوضاع به چه سمتوسویی میرود و این برای بازار جهانی به چه معناست.
بعد از آنکه علیبابا را در سال ۲۰۰۸ ترک کردم، تمساح در رود یانگتسه را کارگردانی و تولید کردم که یک فیلم مستند مستقل براساس تجربیاتم بود. این فیلم برای نخستین بار در آوریل سال ۲۰۱۲ و در جشنوارهی بینالمللی فیلم سونوما به نمایش درآمد؛ پس از آن بود که دو سال را صرف سفر به اقصینقاط جهان کردم تا فیلم را برای مخاطبان جشنوارهها، دانشجویان و کارآفرینان بهنمایش درآورم. این سفر مرا به بیش از پنجاه شهر در شش قارهی جهان برد؛ از سیلیکنولی تا بنگلور تا نیجریه و تقریباً همهجا بین اینها. این سفر به من آموخت که داستان علیبابا، که بسیار چندوجهی است، جاذبهای جهانی دارد و با هر جلسه پرسشوپاسخ بیشتر دستگیرم میشد که مردم در مکانهای مختلف به کدام جنبههای آن علاقهمند هستند: روحیهی شجاعانهی شرکت نوپا که ایبِی و آمازون را به چالش کشیده بود، آن هم در زمانی که آنها بر فضای تجارت الکترونیک حکمرانی میکردند، پیشرفت و ترقی یک معلم مدرسه از استانهای دورافتاده و تبدیل شدنش به یک پادشاه اقتصادی در کشوری که هنوز کمونیست است یا تغییر جهت توجه جهان از غرب به شرق که تأثیرش همچون زمینلرزه است.
زمانی را که من در علیبابا سپری کردم باعث شد که برخی از فرضیاتم راجع به تجارت و زندگی بهچالش کشیده شود. رویهمرفته، تجربهی من یک تجربهی مثبت بود و این خاطرهنگاشت، این تجربهی مثبت را منعکس میکند. من به چشم خود دیدم که یک شرکت از آپارتمانی کوچک رشد کرد و به نخستین شرکت اینترنتی و جهانی در چین تبدیل شد. در طول این مسیر با ایبِی چین وارد مبارزه شد و آن را شکست داد. دیدم که تیمی از افراد معمولی دور هم جمع شدند تا شرکتی را بسازند که اساساً به راهورسم تجارت مردم در چین و فراسوی آن شکل تازهای بخشید. اما هدف این کتاب صرفاً این نیست که بگوید علیبابا شرکت بزرگی است و جک ما یک قهرمان است. این کتاب صرفاً جوابی به این سوال است که در جایی که بسیاری از رقبای علیبابا شکست خوردند، چه چیزی باعث موفقیت این شرکت شد؟
پس از پانزده سال، داستان علیبابا از بسیاری جهات تازه شروع شده است. اینکه این داستان چطور پایان یابد، به جک و تیم جدید همکارانش بستگی دارد؛ همچنین به این بستگی دارد که آنها چقدر خوب میتوانند به ارزشهایی وفادار بمانند که آنها را تا به اینجا رسانده است. علیبابا دیگر یک داوود نیست، بلکه یک جالوت است. بهعنوان یک جالوت با سلسله چالشهایی کاملاً نو مواجه میشود؛ اما چه علیبابا در نهایت موفق شود و چه شکست بخورد، ظهورش یکی از شگفتانگیزترین و سازندهترین داستانهای تجارتِ دوران ما باقی خواهد ماند. با به اشتراکگذاشتن تجربیاتم در این شرکت، آن هم در بیپردهترین و منصفانهترین حالت ممکن، عمیقاً امیدوارم که کارآفرینان یا دیگرانی که تصمیم به آغاز راه مشابهی دارند، بتوانند از این مطالب الهام بگیرند یا از ارتکاب اشتباهات بپرهیزند. این اعتقاد صادقانهی من است که گسترش تجارت الکترونیک و فرصتهای اقتصادی که برای تودهی مردم فراهم میکند، میتواند زندگی میلیونها نفر از مردم را در سراسر جهان دگرگون سازد. البته اگر نگوییم میلیاردها نفر!
ادامه دارد…