اندیشکده کارنگی آمریکا در یادداشتی به اصول ششگانه سیاست چین در قبال آمریکا پرداخته است.
وبسایت اندیشکده کارنگی آمریکا در یادداشتی نوشته است: با توجه به رویکرد شی جین پینگ، رئیسجمهور چین، تفکر وی در دیپلماسی اصل راهنمای کلی رویکرد چین در سیاست خارجی محسوب میشود. بر این اساس، شش اصل بالقوه در رقابت با آمریکا برای چین مترتب است که دو مورد آنها در سه حوزه مارکسیسم، فرهنگ سنتی چین و تجربه تاریخی چین از سال 1949 میگنجد. این اصول عبارتاند از رعایت تعادل بین مأموریت رهبران سیاسی و عوامل تاریخی، پذیرش اهمیت ساختاری اقتصاد، پیروی از الزامات راهبردی برای شناخت رقیب، تلاش برای به دست آوردن دوستان و شرکای سیاسی، اجتناب از جنگ ایدئولوژیک و حفظ سازگاری سیاست داخلی با فضای بیرونی.
توجه به عوامل تاریخی و مأموریت انسانی
ماتریالیسم دیالکتیکی یکی از مفاهیم اساسی مارکسیسم و ایدئولوژی سیاسی حزب کمونیست چین است. در این مفهوم، قوانین عینی تحولات تاریخی باید رعایت شود اما مأموریت انسانی بهواسطه اراده ذهنی نیز حائز اهمیت است. منظور از قوانین عینی، عوامل تاریخی ساختاری و غیرشخصی است که انتخاب انسان را محدود ساخته و چندان تغییر نمیکنند. از اواخر 2017، قوانین عینی روابط رقابتی بین چین (قدرت در حال ظهور) و آمریکا (قدرت حاکم) کاملاً مشهود بوده و روابط دوجانبه آنها هر روز بدتر شده است. در حال حاضر، چشمانداز «جدایی بزرگ اقتصادی»، رنگ و بوی ایدئولوژیکی این رقابت و نزدیکی هرچه بیشتر چین به روسیه و ایران، موضوع بحثهاست. این تحولات بیانگر حرکت جهان به سمت جنگ سرد یا بدتر از آن نیست اما قوانین عینی تحولات تاریخی حاکی از احتمال فزاینده این پیامدهاست.
پذیرش اهمیت ساختاری اقتصاد
پذیرش اهمیت اقتصاد یکی از بدیهیات مارکسیستی است. ظهور چین در درجه اول حاکی از موفقیت اقتصاد است. بدیهی است که رشد مداوم اقتصادی برای موفقیت حیاتی است زیرا این امر در فرار چین از تله درآمد متوسط و تبدیل آن به کشوری پیشرفته و خلاق در فنآوری تعیینکننده بوده و هدف این کشور برای توانبخشی ملی را تحقق میبخشد. همچنین، عظمت اقتصادی چین شالودهای است که ایجاد ارتش قدرتمندتر، مشارکت فعالانهتر در نهادهای بینالمللی، کمک به دیگر کشورها و اجرای طرح بلندپروازانه جاده و کمربند بر آن استوار هستند.
پیروی از الزامات راهبردی برای شناخت رقیب
فرهنگ سنتی چین نحوه تفکر استراتژیستهای چین در برابر حریف را نشان میدهد. بر اساس قول معروف سان تزو، استراتژیست چین باستان، «اگر خودت و دشمنت را بشناسی، از نتیجه نبرد نگران نباش» اگرچه چین و آمریکا دشمن هم نبوده و حریف یا رقیبت محسوب میشوند اما این قاعده همچنان صدق میکند. تفاوتهای این دو کشور ازلحاظ فرهنگ سنتی، ارزشهای سیستمی و فرایندهای سیاسی ناشناخته نیست اما آنها به ارزیابی عینی از اهداف راهبردی، منافع و نقاط قوت و ضعف طرف مقابل ادامه میدهند.
تلاش برای به دست آوردن دوستان و شرکای سیاسی
موفقیت چین در جذب دوستان به چگونگی مدیریت روابط پکن با کشورهای ثالث در آسیا-اقیانوسیه، بهویژه با متحدان و دوستان آمریکا بستگی دارد. با تشدید رقابت چین-آمریکا، دیگر کشورهای منطقهای بهطور فزایندهای تأثیر دودستگی در رقابت قدرتهای بزرگ بر چشمانداز نامطلوب لزوم موضعگیری این کشورها را احساس میکنند. تجربه گذشته در مورد مناقشه «تأسیس بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیا» نشان میدهد که در صورت وجود انگیزه و شرایط مطلوب، جذب حتی متحدان نزدیک واشنگتن برای حمایت از طرحهای چین غیرممکن نیست. در آینده، پکن و واشنگتن نمیتوانند حمایت سایر کشورها را بدیهی بشمارند چراکه تصمیم کشورها بر محاسبات راهبردی پیچیده و انگیزههایی استوار است که واشنگتن و پکن در اختیار میگذارند.
اجتناب از جنگ ایدئولوژیکی
تجربه تاریخی چین مؤید آن است که سیاستهای برخاسته از ایدئولوژی غالباً باعث گسترش جنگ و مایه بدبینی دیگر کشورها شده و نهایتاً خلاف منافع ملی خواهد بود. چین باید از جنگ ایدئولوژیک با آمریکا اجتناب کند، هرچند که دولت ترامپ ظاهراً بدان مبادرت میکند. آمریکا دیگر نمیخواهد چین را به کشوری ایده آل برای آمریکا تبدیل کند بلکه سعی میکند چین را تهدیدی ایدئولوژیک جلوه دهد. این تغییر رویکرد آمریکا راهی برای بسیج منابع داخلی برای رقابت با چین محسوب میشود. پکن باید به ارتقای سیستم خود متمرکزشده و از واکنش مفرط یا گرفتاری در جنگ ایدئولوژیک با آمریکا اجتناب کند.
هماهنگی سیاست داخلی با شرایط خارجی
تعامل چین با دنیای خارج عمیقتر شده و توانایی این کشور در شکلدهی فضای خارجی و نفوذ در آن افزایش چشمگیری داشته است. این تحولات مثبت باعث افزایش اهمیت هماهنگی راهبرد تحولات داخلی با راهبرد سیاست خارجی شده است. روابط پکن با کشورهای جهان نشان میدهد که چین چه نوع قدرتی خواهد بود. برای مقابله با ماهیت متغیر جهانی شدن و بلاتکلیفیهای مربوط به رقابت چین-آمریکا، رهبران چین باید تعادل ظریفی بین کارآمدی و مقاومت برقرار سازند.
اصول فوق میتواند به تکامل چین بهعنوان قدرتی مقتدر و قابلاحترام کمک کرده و ضمن مدیریت رقابت راهبردی با آمریکا، از جنگ مستقیم جلوگیری کند.