خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان یک خلأ ژئوپلیتیک بهوجود خواهد آورد و این نتیجه اجتنابناپذیر هر خروجی است، چه این خروج فیزیکی باشد و چه سیاسی. واقعیت دیگر این است که خلأهای ژئوپلیتیک مثل خیلی خلأهای دیگر هرگز برای همیشه خالی باقی نمیمانند.
یک بازیگر کلیدی در موضوع افغانستان، چین است. از دید پکن، افغانستان هم یک کریدور جغرافیایی است و هم زمینی مناسب برای ظهور تهدیدهای امنیتی که نه تنها متوجه استان سین کیانگ است، بلکه جایگاه چین را در آسیای مرکزی تهدید میکند. از سوی دیگر آسیای مرکزی منطقهای بسیار مهم برای اجرای برنامه عظیم راه ابریشم قرن ۲۱ چین است.
طی یک دهه گذشته منافع چین در افغانستان، کشوری که ۸۰ کیلومتر مرز مشترک با چین دارد، پیچیدهتر شده است. برنامه خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان نگرانیهای کوتاهمدت و بلندمدتی برای چین بهوجود آورده است. نخستین موضوع امنیت است. افغانستان محل فعالیت گروههای تندرو اویغوری است که خواهان استقلال استان سین کیانگ چین هستند. چین این گروهها را به حملات تروریستی که در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ در این کشور رخ داد متهم کرده است. چین خروج آمریکا از افغانستان را یک عامل مجموعه حملات بمبگذاری در سراسر افغانستان و بدتر شدن وضعیت امنیتی این کشور و بیثباتتر شدن آن و در نتیجه کشته شدن مردم دانسته است. در واقع هشتم ماه می انفجار یک بمب کار گذاشته شده بیرون از یک مدرسه در کابل به کشته شدن حداقل ۶۸ نفر و زخمی شدن ۱۶۴ نفر منجر شد. در گفتوگوی تلفنی اخیر بین وزرای خارجه چین و پاکستان موضوع وخیمتر شدن شرایط امنیتی در افغانستان مورد بحث قرار گرفت.
از سوی دیگر چین از این نگران است که خروج آمریکا از خاورمیانه و افغانستان به نفع آمریکا باشد، زیرا این خروج دو هدف را برای آمریکا تامین میکند. هدف نخست این است که خلأ حاصل از خروج آمریکا توجه چین را از دیگر مناطق بهویژه منطقه پاسیفیک منحرف میکند. همچنین آمریکا فرصت و منابع بیشتری برای تمرکز بر مهار چین در دریاهای جنوب این کشور خواهد داشت. چین در افغانستان یک بازیگر کلیدی است. پس از خروج آمریکا از کل منطقه، از آسیای مرکزی تا مدیترانه، هیچ قدرت دیگری از لحاظ مالی و ژئوپلیتیک به اندازه چین در این منطقه اثرگذار نخواهد بود. چین در تحکیم این موقعیت خود در منطقه یاد شده پیشرفت قابل ملاحظهای داشته اما پکن از این میهراسد که تحت تاثیر قدرت آمریکا و همپیمانان این کشور، از نفوذ چین در منطقه پاسیفیک کاسته شود. در واقع نگرانی از تهاجم آمریکا در دریا در صورت بروز درگیری بود که سبب شد چین برای جبران نقاط ضعف نیروی دریایی خود برنامه راه ابریشم قرن ۲۱ را طراحی کند.
آسیای مرکزی با آنکه بهطور سنتی حوزه نفوذ ژئوپلیتیک روسیه بوده اما منطقهای حاصلخیز برای فعالیتهای اقتصادی چین است. همین استدلال درباره پاکستان و اخیرا ایران هم صادق است. نفوذ چین در منطقه مدیترانه نیز درحال افزایش بوده است. این تحولات زمانی رخ داد که برنامههای یکجانبه آمریکا با مانع مواجه شده بود. حمله آمریکا به عراق و حضور طولانی در افغانستان از قدرت و اقتدار آمریکا کاسته و پروژه جهانگرایی لیبرال را تضعیف کرده است. در بلندمدت اقدامات آمریکا به واکنش دولتهای منطقه منجر شد و اکنون به شکل فزاینده تلاشهایی هماهنگ برای کنار گذاشته شدن کامل واشنگتن هم در مذاکرات صلح و هم مسائل امنیتی مشاهده میشود. شرایط بهوجود آمده زمینه را برای توجه چین به غرب آسیا فراهم کرد.
خروج آمریکا از افغانستان فرصتی بزرگ در اختیار چین قرار میدهد: ایجاد نظم جدید جهانی که در آن، حضور نظامی غرب در آسیا کاهش یافته و چین فضایی بزرگ برای مانور در غرب مرزهای خود خواهد داشت. کاهش حضور آمریکا در منطقه از دید کشورهای مستقر در این منطقه فرآیند مطلوبی است. تمایل به خروج آمریکا به روشنی در واکنش اولیه وزارت خارجه چین به انتشار خبر برنامه آمریکا نمایان است. وزیر خارجه چین اعلام کرد این کشور از خروج نیروهای خارجی از افغانستان حمایت میکند و آماده است از استقرار ثبات و توسعه حمایت کند. از دید پکن، حضور آمریکا در افغانستان سالهاست از هدف اولیه خود یعنی مبارزه با تروریسم دور شده و به یک پروژه ژئوپلیتیک برای جلوگیری از توسعه قدرت چین تبدیل شده است.
با این حال در بلندمدت درگیر شدن بیشتر چین در افغانستان سبب میشود تمرکز این کشور بر دیگر حوزههای ژئوپلیتیک که در آنها با آمریکا درحال رقابت است کمتر شود. به این ترتیب تاثیرات منفی خروج آمریکا از افغانستان برای چین بسیار بیشتر از فواید بالقوه آن است. این پرسش مطرح است که با توجه به آنچه بیان شد و شرایط حاکم بر منطقه و افغانستان، گزینه مناسب سیاست خارجی برای چین جهت حفظ و ارتقای ثبات و امنیت در افغانستان چه خواهد بود؟ یک گزینه که از سوی تحلیلگران به آن اشاره شده این است که پکن میتواند حضور امنیتی محدود خود در شمال افغانستان را به یک عملیات نظامی فراگیرتر تبدیل کند، چیزی شبیه ماموریت حفظ صلح. حرکت پکن در این مسیر به میزان تهدیدهای امنیتی وابسته است، اما محتملترین مسیر امنیتی که پکن طی خواهد کرد همکاری با کشورهای منطقه برای مهار و در صورت لزوم، از میان بردن گروههای تروریستی و افراطگرا در افغانستان است. روسیه، پاکستان و ایران با کمال میل در این پروژه با چین همکاری خواهند کرد و یک دلیل این تمایل آن است که حرکت در مسیر یاد شده سبب میشود آمریکا و غرب در منطقه به حاشیه رانده شوند. این انگیزه میتواند زمینه را برای افزایش تلاشهای چهار بازیگر اصلی فراهم کند. هر چهار کشور یاد شده در این منطقه، تحت فشارهای غرب هستند. آنها تلاش میکنند یک نظم جدید را مستقر کنند که مناسب منافع ملیشان باشد. البته چین بهدنبال ایجاد یک نظم جدید جهانی است. احتمالا تلاشهای این کشورها بیش از تلاشهای طولانی و ناموفق آمریکا در ایجاد ثبات و حاکمیت دولت مرکزی در افغانستان، موثر خواهد بود. تحلیلگران چینی معتقدند همکاری بازیگران منطقهای میتواند چتر امنیتی موثرتری بهوجود آورد. چهار کشور یاد شده یعنی روسیه، چین، ایران و پاکستان میتوانند تلاش برای منع طالبان از حضور در هیات حاکمه افغانستان را متوقف کنند. اما در مواردی که ضروری است این گروه را محدود کنند و این به معنای تغییر رفتار طالبان و اثرگذاری بر رفتار این گروه است، طوریکه رفتار آن با اهداف امنیتی چهار کشور یاد شده سازگار باشد. عدم تمایل چین به دخالت در سیستمهای حاکمیتی داخلی کشورها، یک ویژگی اصلی سیاست خارجی این کشور است. طبق این نگاه، همکاریهای اقتصادی و امنیتی نیروی اصلی پیشران در روابط این کشور با دیگر کشورهاست. این درحالی است که آمریکا تلاش کرد تغییراتی در سیستم حاکمیتی افغانستان بهوجود آورد و موفقیتی در این زمینه کسب نکرد. دیدگاه چین میتواند زمینه را برای همکاری این کشور با هر حکومت که در افغانستان مستقر شود فراهم کند.
حرکت به سوی راهحل نظامی یکجانبه یا چهارجانبه برای مشکل افغانستان احتمالا موثر نخواهد بود، درست همانطور که آمریکا در این تلاش موفقیتی بهدست نیاورد. اقدام دیگری که چین میتواند انجام دهد این است که زمینه را طوری فراهم کند تا سازمان همکاری شانگهای نقش فعالتری در حوزه ایجاد امنیت در افغانستان بازی کند. این امر میتواند برای فعالیتهای آینده سازمان یاد شده یک الگو باشد. استراتژی دیگری که ممکن است دنبال شود، شامل وادار کردن طالبان به همکاری در راستای منافع اقتصادی و امنیتی چین و سه بازیگر دیگر منطقه است. بسیار بعید است که چین، افغانستان را به حال خود رها کند. با آنکه تا سال ۲۰۱۷ چین به میزان بسیار پایین یعنی ۴۰۰ میلیون دلار در این کشور سرمایهگذاری کرده بود، اما جذابیت اقتصادی افغانستان بیشتر از آن است که نادیده گرفته شود. ارزش ذخایر معدنی این کشور یک تا ۳ هزار میلیارد دلار تخمین زده شده است. پس از خروج آمریکا از افغانستان، چین با تهدیدهای امنیتی مواجه است. اما این کشور در افغانستان و منطقه منافع بلندمدتی دارد. چین با همکاری روسیه، پاکستان و ایران راهی برای حل مسائل پیدا خواهد کرد. شاید همکاریهایی با طالبان آغاز شود اما این همکاری تنها در چارچوب منابع چهار کشور یاد شده صورت خواهد گرفت.